یه عکس ازدختر نازمون تو سیزده بدر 92
سیزده بدر 92
امسال سیزده بدر خیلی خیلی خوش گذشت همگی باهم رفته بودیم همای اباد.و اونجا هم کلی ازدوست و اشناها رو دیدیم و در کنار هم جمع شدیم و گفتیم و خندیدیم و وسطی بازی کردیم و بابا و دوستش و محمد رضا فقط مشغول بادبادک بازی بودن وتو هم بغل بابا لم میدادی و میگفتی بادبادک ما بلندتر بره و ....... وبعد هم حسابی با امیر حسین و کوروش و محمد رضا بازی کردی و یکی از به یاد ماندنی ترین سیزده بدر ها بود
نویسنده :
گلناز
21:34
اینم عکس دسته جمعی با بچه هاکه فقط فربد خوابش برده بود و نشد که تو عکس باشه
فوت کن فدای نفسهات
عزیزززززززززززززززززززززم تولدت مبارک
تولد چهار سالگیت مبارک عزیز دل مامان و بابا
امسال هم تولدت رو به جای 6 فروردین 8 فروردین برگزار کردیم تا هم مامان جون اینا از سفر برگردن و هم دایی مهدی اینا باشن.فربد و ارتین هم که سراب بودن دعوتشون کردیم و خلاصه حسابی ذوق زده شده بودی از اینکه یه عالمه نی نی تو تولدت شرکت میکنه.امسال هم که سال مار بود و مدل کیک شما رو مثل هر سال مدل حیوون همون سال سفارش داده بودیم.با با صبح که رفت از تبریز کیکت رو بیاره گفت به قنادی که سپرده بودیم کیک رو 4 کیلویی کنه اشتباهی 2.5 کیلویی کردهحالا کم میاد چکار کنم گفتم اگه یه کیک دیگه حاضر بود تو قنادی بگیر و بیار چون مهمون زیاد داریم.خلاصه بابا هم دو تا کیک گرفت و اورد و شب مراسم رو به خوبی و خوشی برگزار کردیم.خوش به حالت یه عالمه کادوهای خو...
نویسنده :
گلناز
20:15
گیر دادی نی نی بگیریم اونم نه یکی بلکه دوتا واااااااااااااااااااااااااااااای بچه دست بردار
چند وقتی میشه گیر دادی که مامان نی نی بگیریم دوتا بگیرم من باهاشون بازی کنم تو بغلم نگهشون دارم و.....از این حرفها ولی تا من یه ذره رو حرفت خودمو جدی نشون میدم فوری انصراف میدی و میگی حالا میخوای نگیر بعدا میگیریم.ههههههههههههه ای حسود چند روز مونده بود به عید که دیدم داری با خمیرات بازی میکنی یکم دیگه صدام کردی و گفتی مامان من عکس نی نی هامونو درست کردم بذارشون تو سفره هفت سین امسال.فدات شم این اولین کاردستیت بود که بدون کمک و تنهایی درست کرده بودی منم حسابی ذوق کردم و الان میذارم تو وبلاگت تا بزرگ شدی خودتم ببینی و ذوق کنی. ...
نویسنده :
گلناز
19:58
عید نوروز 92 و یه عالمه خاطرهههههههههه
عید امسال خیلی بهت خوش گذشت چون همش با بچه ها مشغول بازی بودی.فربد و ارتین نوه های دایی مامان از مشهد اومده بودن و همه جا (خونه حاجی باباوخونه اکبر بابا و خونه اقا دایی و خونه خودمون )باهم بودین .مخصوصا که یه روز اومده بودن مهد کودکمونو ببینن حسابی بهت خوش گذشت .و خیلی باهاشون بازی کردی
نویسنده :
گلناز
19:58